برچسب‌ ها: , ارسال دیدگاه
از بس هر کی می رسه می پرسه چرا زن نمی گیری، کم کم دارم شک می کنم این مردم چقدر به چرایی چیزها علاقه مند شدن!
من والا تا حالا به هر کی یه جور جواب دادم که آب از آب تکون نخوره. نه اینکه از اول بلد بودم چی بگم، نه! سیر تحولی داشته:
اوایل دانشجویی: "الان زوده! درسم تموم بشه، چراکه نه. کی بدش می یاد؟!"
این جور پاسخ دادن با یه ایشالا ماشالا قضییه رو جمع و جور می کرد.
اواخر دانشجویی: "سال دیگه باید برم سربازی. معلوم نیست کجا بیفتم. نمی شه دختر مردم رو معطل گذاشت"
این یکی هم برای فک و فامیل دور که عادت داشتن پسر رو تو دانشجویی قالب کنن که توقعات خانواده دختر و خرج عروسی بالا نره، یه جور مایه داری ما بود! ولی برای دور و بری ها با یه ایشالا همین نزدیکیا بیفتی و دختر فلانی ام درسش داره تموم می شه، قضییه رو باز جمع می کرد.
دوران سربازی: خدارو شکر از فک و فامیل دور دور بودم.
کار: "حالا یه چند سالی پول و پله جمع بشه. خرج بالاست. به فکرش هستم."
فک و فامیل دور باز یه ایشالا می گفتن و دختر فلانی ام رفته سر کار. دور و بری ها هم می گفتن تو اگه پول می خوای چرا به ما نگفتی؟!
دوران پول داری: دیگه جواب دادن خیلی سخت شده بود. همه می گفتن کار که داری، پول و ماشین و خونه و پس چرا ... . دور و بری ها یه "نکنه مریضی" هم آخرش اضافه می کردن و همه با هم می زدن زیر خنده.
جواب اونایی که با ادب بودن این جوری می دادم: "باید قسمت بشه! اونام می گفتن: خوب به سلامتی پس زیر سر داشتن و چیزی نمی گفتن!"
جواب بی ادب ها که می گفتن نکنه مریضی هم بی برو برگرد این بود: "امتحانش مجانیه!"
دوران پساسرمایه داری: می خوام برم خارج.
"خوب با زنت می ری تنهایی که اونجا نمی تونی. زنهای اونجا به درد نمی خورن. دختر فلانی رفته، دو سال نشده طلاق گرفته برگشته. دختر فلانی ام هستا، گرین کارتم داره"
خدا وکیلی این یه قلم آخرو جواب نداشتم بدم تا اینکه سی دی ظهور بسیار نزدیک است در اومد.
سال ۲۰۱۲: دیگه بناست دنیا تموم بشه، آقا هم دارن می یان. ببینیم چی میشه. بنا باشه جزء سرباز هاشون باشیم، زن دست و پامونو می بنده. بذارید وقتی شمشیر می کشیم تو هوا موبایلمون زنگ نخوره. دیگه فرقی هم نداشت به خودی و غیر خودی همینو می گفتم.
سال ۲۰۱۳: بناست دیگه از در شوخی وارد بشم. اینجوری:
هر کی گفت چرا زن نمی گیری، اول می گم "می خواستم بگم کار ما با زن راه نمی یفته دیدم بد می شه!" بعد خودم می زنم زیر خنده و حالا از اون وسط هر کی یه چیزی می گه. یکی می گه زن نمی خواد حتماً، دختر می خواد. منم دوباره می خندم . یکی می گه حتما یه دونه نمی خواد. یکی دوباره می گه نکنه مریضی؟! منم دوباره همون جوابو می دم. بعد از ده دقیقه دوباره از رو بیحرفی یکی یادش می یاد باز بپرسه "چرا زن نمی گیری؟!" بعد ساعت گوشیم زنگ می خوره و منم بلند ولی کوچولو می گم سلام عزیزم.
بعدش همه آقایون چارچش نگا می کن و زیر زبون می گن می دونه چی کار کنه نا قلا! خوابونده تو آب نمک! ها ها ها! همه بانوان مجلس هم یه فکر دیگه می کنن واسه خودشون و دخترهای فک و فامیلشون!
خدایا به هر کی عقل ندادی همه چی دادی! شکر که به ما عقل دادی.

این پست را پرینت کنید و یا بصورت فایل PDF ذخیره نمایید اشتراک دیدگاه های این پست ارسال به توئیتر ارسال به بالاترین ارسال به فیس بوک ارسال به خوشمزه

درباره

عکس من
این بلاگ تحفه درویش است. برگ هایی از زندگی یک همجنس گراست که هنوز سبز اند.

برگه ها

هم آغوش شانه های عشق

و چه زيبا در سكوتی شبانه، دو شانه مردانه یک سنگيني را پناه مي شود.

طراحی شده توسط زنورس | تبدیل شده توسط قالبهای پلاس