از بس هر کی می رسه می پرسه چرا زن نمی گیری، کم کم دارم شک می کنم این مردم چقدر به چرایی چیزها علاقه مند شدن! من والا تا حالا به هر کی یه جور جواب دادم که آب از آب تکون نخوره. نه اینکه از اول بلد بودم چی بگم، نه! سیر تحولی داشته: اوایل دانشجویی: "الان زوده! درسم تموم بشه، چراکه نه. کی بدش می یاد؟!" این جور پاسخ دادن با یه ایشالا ماشالا قضییه رو جمع و جور می کرد. اواخر دانشجویی: "سال دیگه باید برم سربازی. معلوم نیست کجا بیفتم. نمی شه دختر مردم رو معطل گذاشت" این یکی هم برای فک و فامیل دور که عادت داشتن پسر رو تو دانشجویی قالب کنن که توقعات خانواده...

درباره

عکس من
این بلاگ تحفه درویش است. برگ هایی از زندگی یک همجنس گراست که هنوز سبز اند.

برگه ها

هم آغوش شانه های عشق

و چه زيبا در سكوتی شبانه، دو شانه مردانه یک سنگيني را پناه مي شود.

طراحی شده توسط زنورس | تبدیل شده توسط قالبهای پلاس