یه بار یه نفر از صندلی عقب تاکسی که
منم توش بودم، دست دراز کرد کرایه بده ولی راننده که 45-50 سالی داشت با دیدن دستش
و شنیدن صداش جا خورد. وقتی پیاده شد و به
اندازه کافی فاصله گرفت، راننده هراسون پرسید:" دیدیش؟! مرد بود روسری سرش
کرده بود! بمب گذار نباشه؟!" با جوابی که بهش دادم چند دقیقه ای هنگ کرد و
بعدش دیگه هیچی نگفت. شاید دفعه دیگه کرایه هم ازش نگیره!
فقط بهش گفتم: "حتماً خدا می
خواسته اینطور باشه"
خدا به درد بعضیا نخوره به درد خیلی
ها می خوره!