عاقبت اصلاح طلبان ولایت مدار

یه بار یه نفر از صندلی عقب تاکسی که منم توش بودم، دست دراز کرد کرایه بده ولی راننده که 45-50 سالی داشت با دیدن دستش و شنیدن صداش جا خورد.  وقتی پیاده شد و به اندازه کافی فاصله گرفت، راننده هراسون پرسید:" دیدیش؟! مرد بود روسری سرش کرده بود! بمب گذار نباشه؟!" با جوابی که بهش دادم چند دقیقه ای هنگ کرد و بعدش دیگه هیچی نگفت. شاید دفعه دیگه کرایه هم ازش نگیره!
فقط بهش گفتم: "حتماً خدا می خواسته اینطور باشه"
خدا به درد بعضیا نخوره به درد خیلی ها می خوره!

درباره

عکس من
این بلاگ تحفه درویش است. برگ هایی از زندگی یک همجنس گراست که هنوز سبز اند.

برگه ها

هم آغوش شانه های عشق

و چه زيبا در سكوتی شبانه، دو شانه مردانه یک سنگيني را پناه مي شود.

طراحی شده توسط زنورس | تبدیل شده توسط قالبهای پلاس