وقتی دومین گی میره اون دنیا می بینه گله به گله یه مرد رو تخت نشسته و چند تا زن باهاش لاس می زنند. یه جیغ بلند می کشه که:
خدایا این چه بهشتیه ما رو آوردی؟
ندای کلفتی می گه : هان ای فرزندم تو در دنیا بسیار پاک بودی. آنقدر که حتی به زنان نگاه هم نمی کردی. اینک این بهشت و هر آنچه حوری خواهی ارزانی تو.
آروم تو دلش می گه : کجایی پسر ببینی کجا گیر کردم!
ندای کلفت جواب می ده: او هم مثل تو از این همه نعمت دچار هذیان شده روزی هزار بار از ما می خواهد از این جهنم نجاتش دهیم!