چند روز پیش دو تا پسر دیدم کنار پارک قیطریه دست هم دیگرو گرفتن و با اقتدار قدم می زنند. بابا تو دیگه کی هستی، دست مأمورو بستی ... خدایا برادران ما در نیروی انتظامی برادرند، برادرتر بگردا...
چند سال پیش یکی از بچه ها زنگ زد، "زود کانال آوا رو بگیر، داره یه فیلم نشون می ده. من رفتم" فیلم Milk بود. اولین باری بود که می دیدمش. حالا برای بار دوم باز دوباره خیس خیس دیدمش. بازم آخر فیلم روی لنز چتر نگرفته بودن. خیلی گریه کردم، نه به خاطر کشته شدن هاروی، چون اول فیلم گفته بود. بغضم وقتی ترکید که هاروی میگه یه صدای جوون و ناشناس پشت تلفن ازش تشکر میکنه؛ کیلومترها دورتر و فقط برای یه امید، امید به زندگی بهتر. سینه ام خیلی سنگینه. دلم واسه خودم می سوزه. واسه بچه های جی ( G ) که بعد از من می یان. اونام مثل من تا مدت ها نمی دونن گی هستن. بعد...
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA ...

درباره

عکس من
این بلاگ تحفه درویش است. برگ هایی از زندگی یک همجنس گراست که هنوز سبز اند.

برگه ها

هم آغوش شانه های عشق

و چه زيبا در سكوتی شبانه، دو شانه مردانه یک سنگيني را پناه مي شود.

طراحی شده توسط زنورس | تبدیل شده توسط قالبهای پلاس